جدول جو
جدول جو

معنی هفت پشت - جستجوی لغت در جدول جو

هفت پشت
(هََ پُ)
هفت نسل که پس از هر کسی از او و فرزندانش در وجود آیند. مقابل هفت جد.
- هفت پشت کسی را به سگ آبی رساندن، کسی را به تعریف غیرواقع به کمال اغراق و مبالغه ستودن، مثلاً شخصی در تعریف شخصی یا چیزی اغراق از حد برد، گویند: آقا بس کن، هفت پشتش را به سگ آبی رساندی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
هفت پشت
هفت نسل گذشته: (تاهفت پشتش همه تاجر وپولداربودند) -2 آبا واجداد
تصویری از هفت پشت
تصویر هفت پشت
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

دو تن که به پشتیبانی هم کاری انجام بدهند یا از یکدیگر پشتیبانی کنند، یار، مددکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هفت هات
تصویر هفت هات
بخشی از یسنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چفته پشت
تصویر چفته پشت
کوژپشت، خمیده پشت
فرهنگ فارسی عمید
(هََ پُ)
موافق و متحد. همدست:
چو هم پشت باشید با همروان
یکی کوه کندن ز بن بر توان.
فردوسی.
بکوشید و هم پشت جنگ آورید
جهان را به کاوس تنگ آورید.
فردوسی.
مبارزانی همدست و لشکری هم پشت
درنگ پیشه به فر و شتاب کاربه کر.
فرخی.
اگر صبر است با من نیست هم پشت
وگر بخت است خود بختم مرا کشت.
فخرالدین اسعد.
نباید که هم پشت باشند هیچ
جز اندر ره رزم کردن بسیچ.
اسدی.
چنین گفت کاین بار رزم گران
بسازید هم پشت یکدیگران.
اسدی.
نه از پشت پا کم، اگر تندرست
بمانم، تو را وآنکه هم پشت توست.
اسدی.
نه برادر بود به نرم و درشت
کز برای شکم بود هم پشت.
سنائی.
پس آن زنان همه هم پشت شدند تا مگر کید را رهایی دهند. (اسکندرنامه). سوگند خورند که هم پشت باشند تا خونها بازخواهند. (اسکندرنامه). ظالمان مکار چون هم پشت شوند...ظفر یابند. (کلیله و دمنه). سگ سگ را گزد ولیکن چون گرگ را بینند هم پشت شوند. (مرزبان نامه).
نه هر رودی بود با زخمه هم پشت
نه یکسان روید از دستی دو انگشت.
نظامی.
چو روی آورد سوی آن پشته گاه
بود پور هم پشت با او به راه.
نظامی.
نه هم پشتی که پشتم گرم دارد
نه بختی کز غریبان شرم دارد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ رِ)
دهی است از بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس که تعداد کمی سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
از آثار دورۀ صفوی در شهر اسپاهان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هفت بنیان است که کنایه از هفت آسمان باشد. (برهان) :
همه آفریده ست در هفت پوست
بدو آفرین، کآفریننده اوست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ)
اشاره به هفت استاد قرای قرآن است که نافعمدنی، ابن کثیر مکی، ابوعمر بصری، ابن عامر شامی، عاصم کوفی و حمزۀ کوفی و کسائی کوفی باشند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دهی است از بخش اردل شهرستان شهرکرد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(هََ چَ / چِ)
موجودی که دارای هفت چشم باشد:
آن پادشاه ده سر و شش روی و هفت چشم
با چار خصمشان به یکی خانه اندرند.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(هََ پِ دَ)
هفت بانو که کنایت از سبعۀ سیاره باشد. (برهان) ، هفت آسمان را نیز گفته اند، چه آنها را آبای علوی می خوانند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(هََ مِلْ لَ)
اصل هفتادودو ملت هفت ملت است و دیگر ملل منشعبات آن، و آن هفت اینها هستند: جبری، قدری، مشبه، منزه، سنی، شیعی، خارجی. (از آنندراج) :
یتیمی که ناکرده قرآن درست
کتب خانه هفت ملت بشست.
سعدی.
کتاب هفت ملت گر بخواند آدمی عامی است
مرا سی پارۀ دل بس که نیکوفال می باشد.
نظیری.
رجوع به هفتادودوملت شود
لغت نامه دهخدا
(هََ هََ / هَُ هَُ)
صدای جرعه جرعه نوشیدن آب، دم به دم نوشیدن. (یادداشت مؤلف) : ذلج، هفت هفت نوشیدن آب را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِلْ لَ تِ پُ)
بیماری ابنه. (ناظم الاطباء). داءالمشایخ. علت مشایخ
لغت نامه دهخدا
(سَ پُ)
محکم. استوار. سفت:
چون آن گرد روی آهن سخت پشت
بنرمی در آمد ز خوی درشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خُ تَ / تِ پُ)
پشت دوتا. قوزی. قوزو. گوژپشت. خمیده پشت:
حکیم نوزده چون پیر خفته پشت شود
درآنگهی که از پس خود کنده جوان بیند.
سوزنی.
خفته پشتش نعوذباﷲ قوز
چون کمانی که درکشند بتوز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چَ تَ / تِ پُ)
خمیده پشت. کوژپشت. قوزی یا کسی که پشتش از پیری یا بسبب دیگر خمیده شده است. پیر منحنی یا کسی که پشتش انحناء دارد. منحنی پشت:
حکیم نوزده چون پیر چفته پشت شود
گهی که از پس خود کندۀ جوان بیند.
سوزنی.
چفته پشتی نعوذ باﷲ قوز
چون کمانی که برکشند به توز.
نظامی.
رجوع به چفته و چفته پشتی شود
لغت نامه دهخدا
علت هرمحدثی هفت است وتاهر هفت علت نباشد آن محدث موجودنشود. نخست علت فاعله اعنی صانع ودیگر علت آلتی وسه دیگر علت هیولانی وچهارم علت صوری. وپنجم علت مکانی و ششم علت زمانی. وهفتم علت تمامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت وهشت
تصویر هفت وهشت
هفت یا هشت عدد ازچیزی، گفتار خصومت آمیز و وحشت انگیز، آوازسگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت دست
تصویر هفت دست
هفت مجموعه کامل ازچیزی: (هفت دست صندلی)، مجموعه های کامل بسیارازچیزی
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند تن که به پشتیبانی هم کاری را از پیش برند یااز یکدیگر حمایت کنند یار یاور: نه هم پشتی که پشتم گرم دارد نه بختی کزغریبان شرم دارم. (گنجینه گنجوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علت پشت
تصویر علت پشت
غرچگی کونخارش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چفته پشت
تصویر چفته پشت
خمیده پشت گوژ پشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هفت پدر
تصویر هفت پدر
((~. پِ دَ))
کنایه از هفت سیاره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هفت دست
تصویر هفت دست
((~. دَ))
هفت مجموعه کامل از چیزی، کنایه از مجموعه های کامل بسیار از چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم پشت
تصویر هم پشت
((~. پُ))
متحد، پشتیبان
فرهنگ فارسی معین
دامنه ی کوه
فرهنگ گویش مازندرانی
لب و پشت لب
فرهنگ گویش مازندرانی